کجایی کودکی؟؟؟؟؟؟
روز اول مدرسه ، نیمکتهای چوبی ، گچ و تخته سیاه و... درباز شد ، برپا
خانم معلم وارد کلاس شد
درس اول بابا آب داد
و ما سیراب شدیم بابا نان داد و سیر شدیم ، مادر در
باران آمد و خیس خیس ، اکرم و امین چقدر سیب و انار داشتند در سبد مهربانی شان و آن مردی که با اسب آمد و از تصمیم کبری برایمان گفت ،
و کوکب خانم چقدر مهمان نواز بود و چقدر همه منتظر آمدن حسنک بودند ،
برای عمو حسن یک گاو کافی بود ، چوپان دروغگو چه کار زشتی می کرد ،
و ریزعلی خواجوی قهرمان قصه هایمان شد.
کوچه پس کوچه های کودکی را به سرعت سپری کردیم و در هزار توی
زندگی گم شدیم و همه ی زیباییها رنگ باخت و در زمانه ی سنگ و سیمان قلبهایمان یخ زد ، نگاهمان سرد شد و دستهایمان خسته ...
دیگر باران با ترانه نبارید
و ما کودکان سبز دیروز دلتنگ شدیم ، زرد شدیم ، پژمردیم و خشکزار زندگی مان تشنه آب شد.
و سال هاست هر چه به پشت سرمان نگاه می کنیم جز ردپایی از خاطرات
خوش بچگی نمی یابیم و در ذهنمان جز همهمه ی زنگ تفریح طنین صدایی نیست
و امروز چقدر دلتنگ ان روزهاییم و هرگز نفهمیدیم چرا برای بزرگ شدن این همه بیتاب بودیم.؟!
چراااا؟؟؟؟؟؟؟؟
برای دیدن دو رنگی ها
برای دیدن صد رنگی ها
برای از پشت خنجر خوردن ها
برای چی بزرگ شدی؟؟؟
برای چی بزرگ شدم؟؟؟
خسته ام ...خیلییییییییییییییییییی
چه آرام در خودم شکستم..
منو ببخشید که گفتم صداقت وجود داره ..
منو ببخشید که فکر کردم صادقم...
گشتم نبود نگرد نیست...
متاسفم برای خودم....
خسته شدم...برچسب : نویسنده : گرگ خسته ashegh666 بازدید : 321
چقدر سخته که به خاطر یه نفر سختی بکشی،دنیارو تحمّل کنی...شبا از ترس جدایی از اون نخوابی،غذا نخوری،گوشه گیر بشی...بعدش بیاد بگه که احساس میکنم یکی دیگه رو دوس داری،عاشق کسی دیگه ای هستی..من از زندگیت میرم نمیخوام باعث عذابت بشم..یعنی عشق واقعا اینه؟
خداشاهده که من تورو از ته دلم دوست داشتم...عاشقت بودم..دیوونت بودم الانم هستم ولی تو نمیخوای که من این شرایطو داشته باشم...
حقیقتا سخت ترین روز و شب دنیا برای من دیروز و دیشب بودن..واقعا خیلی بدبختم
حداقل دلم برای خودم میسوزه...حداقل برای خودم متاسفم
یه چیز دیگه هم بگم من بهت قول دادم که شاپرک میمونم باشه چشم شاپرک هم میمونم ولی با دخترا نه..!اینو خودت بهم گفتی....!
هیچوقت فراموشت نمیکنم همیشه تو قلبمی...
در ضمن برای علی کوچولو دعا کنید که مشکلش برطرف شه چون تومور چشمی بد خیم داره...حتما دعا کنید چون خیلی کوچیکه...از خدا بخواید که خوب شه دمتون گرم..
خسته شدم...برچسب : نویسنده : گرگ خسته ashegh666 بازدید : 303
گر می خواهی عاشق شوی قلب را آماده حرفهای صادقانه کن…
اگر می خواهی عاشق شوی با اراده کامل به عشقت بگو که دوستش داری…
اگر می خواهی این عشقت برای همیشه پایدار بماند دروغ و نیرنگی را از صحنه عاشقی ات پاک کن…
اگر می خواهی به عشقت برسی احساسات را از وجودت دور نگه دار و سعی کن از ته دلت عاشق شوی…
اگر می خواهی عاشق شوی بیا و تا آخر راه عاشق باش…
با صداقت با یکرنگی با یکدلی…
بیا و برای رسیدن به عشقت با سرنوشت مبارزه کن با سختی ها مقابله کن…
اگر می خواهی به عشقت برسی درد و دلهایت را صادقانه به عشقت بگو…
به ظاهر نگو که دوستش داری از تمام وجودت بگو که دوستش داری… نیازی به فریاد نیست از ته دلت بگو عاشقی…
اگر می خواهی عشقت پاک و مقدس بماند بی ریا عاشق شو…
نیازی به ابراز احساسات با کلمه های احساسی نیست…
تنها باید نسبت به عشقت و دوست داشتنت پایدار باشی تا بتوانی به آنچه که می خواهی برسی…
تنها از ته دل عاشق باش…!!!
برچسب : نویسنده : گرگ خسته ashegh666 بازدید : 348
در انتظار خوابم و صد افسوس
خوابم به چشم باز نمي آيد
اندوهگين و غمزده مي گويم
شايد ز روي ناز نمي آيد
چون سايه گشته خواب و نمي افتد
در دام هاي روشن چشمانم
مي خواند آن نهفته نامعلوم
در ضربه هاي نبض پريشانم
مغروق اين جواني معصومم
مغروق لحظه هاي فراموشي
مغروق اين سلام نوازشبار
در بوسه و نگاه و هم آغوشي
مي خواهمش در اين شب تنهائي
با ديدگان گمشده در ديدار
با درد، درد ساكت زيبائي
سرشار، از تمامي خود سرشار
مي خواهمش كه بفشردم بر خويش
بر خويش بفشرد من شيدا را
بر هستيم بپيچد، پيچدسخت
آن بازوان گرم و توانا را
در لابلاي گردن و موهايم
گردش كند نسيم نفس هايش
نوشد، بنوشدم كه بپيوندم
با رود تلخ خويش به دريايش
وحشي و داغ و پر عطش و لرزان
چون شعله هاي سركش بازيگر
درگيردم، به همهمه درگيرد
خاكسترم بماند در بستر
در آسمان روشن چشمانش
بينم ستاره هاي تمنا را
در بوسه هاي پر شررش جويم
لذات آتشين هوس ها را
مي خواهمش دريغا، مي خواهم
مي خواهمش به تيره، به تنهائي
مي خوانمش به گريه، به بي تابي
مي خوانمش به صبر، شكيبائي
لب تشنه مي دود نگهم هر دم
در حفره هاي شب، شبي بي پايان
او، آن پرنده، شايد مي گريد
بر بام يك ستاره سرگردان
فروغ فرخزاد
خسته شدم...برچسب : نویسنده : گرگ خسته ashegh666 بازدید : 349
دلم لحظه ای را میخواهد
که تو باشی....
همین کنار نزدیک به من
درست روبه روی چشمهایم
همنفس نفسهایم
خیره شوم به لبهایت
دست بکشم به تک تک اعضای صورتت
بعد چشمهایم را ببندم و ....
ببوسمت
آن لحظه دنیای من تمام میشود
به خدا که واقعا تمام میشود
خسته شدم...برچسب : نویسنده : گرگ خسته ashegh666 بازدید : 356
دل همین است دیگر
می نشیند برای خودش رویا میبافد.
آرزوهای بی جا میکند...
مثل ارزوی بوییدن عطر گس زنانه ات..
مثل آرزوی بوسه های حریصانه و تکثیر شیرین یک نگاه در آغوشت
مثل عاشقانه تسلیم شدن مقابل هوس هایت!
مثل....
میدانی؟
باز هم آسمان و ریسمان بافته ام
تمام ماجرا همین است:
من جز تو هیچ آرزویی ندارم..!
خسته شدم...برچسب : نویسنده : گرگ خسته ashegh666 بازدید : 377